ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

داستان های شیوانا:علت‌یابی درست!


شیوانا و شاگردش از راهی می‌گذشتند. به دهکده‌ای رسیدند که مردم آن تازه از سیلاب بزرگی جان سالم به ‌در بُرده و تمام مال و منال خود را در اثر سیل از دست داده بودند. اهالی در یک مزرعه که در دامنه کوه نزدیک دهکده قرار داشت دورهم جمع شده بودند و در مورد دلیل از دست دادن اموالشان به‌خاطر سیلاب صحبت می‌کردند. شیوانا و شاگردش به آنها نزدیک شدند تا بهتر صدایشان را بشنوند.

فردی که از بقیه پیرتر می‌نمود با صدایی ناراحت و غمگین گفت: "دلیل این اتفاق بد چیزی نیست جز این‌که در این اواخر در مراسم عروسی‌ها ما پیرها را دعوت نمی‌کردید. می‌گفتید به مجلس، غم و اندوه می‌آوریم و جمع شاد شما را برهم می‌زنیم. این سیلی که آمد مال آن دعوت‌نکردن‌ها بود."
 
ادامه مطلب ...

داستان های شیوانا: پیـش قـدم!


داستان های شیوانا: پیـش قـدم!


جوانی با لباس ژنده و کثیف در گوشه‌ای از جاده نشسته بود و در کنار بقیه دست‌فروشان به رهگذران میوه می‌فروخت. هرچند میوه‌های او هم مانند بقیه بودند، اما به‌خاطر ظاهر بسیار ژولیده و به‌هم ریخته‌اش، مشتریان ترجیح می‌دادند از بقیه خرید کنند و در نتیجه او فروش خوبی نداشت.

شیوانا همراه شاگردش مشغول خرید بود. نزدیک او که رسید به میوه‌ها نگاه کرد و به شاگردش گفت: «از اینها می‌خریم.»

  ادامه مطلب ...