ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
داستان های شیوانا: پیـش قـدم!
جوانی با لباس ژنده و کثیف در گوشهای از جاده نشسته بود و در کنار بقیه دستفروشان به رهگذران میوه میفروخت. هرچند میوههای او هم مانند بقیه بودند، اما بهخاطر ظاهر بسیار ژولیده و بههم ریختهاش، مشتریان ترجیح میدادند از بقیه خرید کنند و در نتیجه او فروش خوبی نداشت.
شیوانا همراه شاگردش مشغول خرید بود. نزدیک او که رسید به میوهها نگاه کرد و به شاگردش گفت: «از اینها میخریم.»
سپس کنار مرد نشست و احوالش را پرسید. مرد گفت: «روزگار با ما نساخت. پدر و مادرم آدمهای فقیری بودند و از مال دنیا چیزی برای ما نگذاشتند تا مثل بقیه زندگی راحتی داشته باشیم. پدرم میوهفروش بود و من هم برای سیر کردن شکم اهل و عیال مجبورم راه او را ادامه دهم. هرچند مشتری کم است و خرجم به دخلم نمیرسد! ایکاش پدر و مادرم کمی بیشتر تلاش میکردند و ثروتی برایم میگذاشتند!»
شیوانا نگاهی به لباس و سرووضع مرد انداخت و گفت: «گیریم پدر و مادرت مثل بعضی از این فروشندگان سرمایه اولیهای برای تو به ارث نگذاشتند. این چه ربطی به ژولیدگی و آشفتگی ظاهر تو دارد؟ لااقل میتوانی خودت را تمیز کنی و با سرووضع مرتبتری اینجا بنشینی. میتوانی کمی زحمت بکشی و این میوههای مرغوب را در سبدها و جعبههای مناسبتری به مشتری عرضه کنی. میتوانی در مکان بهتری از این بازار بنشینی تا مردم راحتتر بتوانند از تو خرید کنند. این کارها را که نمیکنی چه ربطی به پدر و مادرت دارد؟!»
مرد با ناراحتی گفت: «یعنی میگویید آنها در بدبختی الان من بیتقصیرند؟!»
شیوانا با لبخند گفت: «این سوالی است که بچههای خود تو وقتی بزرگ شدند از خودشان میپرسند. آنها خواهند گفت اگر پدرمان کمی متفاوت عمل میکرد و سهم خودش را از زندگی درست انجام میداد، شاید ما در شرایط بهتری بودیم و اگر آنها هم سهم خودشان را انجام ندهند باز همین سوال را فرزندانشان از آنها خواهند پرسید.
یافتن مقصر در گذشته برای پوشاندن تنبلی و بیتحرکی الان خودمان، حقهای است لورفته که در این روزگار دیگر کسی آن را جدی نمیگیرد. این جمله وقتی بر زبان آورده میشود فقط یک معنا را در ذهن بقیه زنده میکند؛ آن معنا این است که من برای تغییر وضعیت موجود به سهم خودم هیچ کاری را انجام نمیدهم. منتظرم بقیه این کار را برای ما انجام دهند!»
شیوانا سپس از جا برخاست و گفت: «و مطمئن باش برای کسی که خودش برای تغییر پیشقدم نمیشود، دیگران حتی یکقدم هم جلو نمیآیند.»
ایول بابا وبلاگو راه انداختی دوباره دوستم!
baliiiiiiii!!!!
D: