ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
گفتند عینک سیاهت را بردار
دنیا پر از زیبایی هاست !!!
عینک را برداشتم ...
وحشت کردم از هیاهوی رنگها
عینکم را بدهید می خواهم به دنیای
یکرنگم پناه ببرم ..
غصه مثل پوست که همیشه انگار باید به گوشت بچسبد، به تنم چسبیده بود، از غصه ای به غصه دیگر پرت میشدم ...
منتهای تحمل آدمی کجاست ؟
هر چیزی حدی دارد، لیوان را به اندازه لیوان میتوان پر کرد، چاه را به اندازه چاه !
غم را ...
آیا میشود غم را بیش از توان دل پر کرد؟
من پر کردم !!!
تصویر مبهمی در آینه غم بودم و روزی این آینه شکست ...
واقعا درست میگی ممنون از این مطلب زیبایت