ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!
ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

نسبت


  کودکی با پای برهنه بر روی برفها  
 
 ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
 
 نگاه می کرد زنی... در حال عبور او
 
 را دید، او را به داخل فروشگاه برد و 
 
 برایش لباس و کفش خرید و گفت:
 
 مواظب خودت باش کودک پرسید:
 
 ببخشید خانم شما خدا هستید؟

 زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
 
 یکی از بنده های خدا هستم.

 کودک گفت:
 
می دانستم با او نسبتی داری!!!
 

نظرات 6 + ارسال نظر

اخی الهی بمیرم براش!!!خیلی خیلی قشنگ بود مخصوصا عکسش!!



اخی!دلم خیلی سوخت!!

علی دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.ali-m-m.blogfa.com

نازنین قرار بود یه چیزی بگی ولی نگفتی چرا نگفتی؟؟؟؟؟؟؟

گفتم دیگه!حالا میام دوباره بهت میگم

Ali دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.englishandmath.mihanblog.com

شادی دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 06:35 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

من این متنو خیلی دوست دارم
آدم یه حالی میشه از خوندنش

منم!خیلی قشنگه و پرمعنا!

سارا دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 07:30 ب.ظ

الهیییییییییییییییی!
وای!کاشکی همه یه نسبتی داشته باشن!

اره واقعا!کی دیگه از این کارا میکنه؟!

ثمین دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 08:15 ب.ظ

خدا از این بنده ها زیاد کنه...

اره واقعا!دلم واسه بچه هه خیلی سوخت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد