ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!
ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

آدم خوشبخت


پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود. ...


بقیه  داستان را در ادامه مطلب بخوانید

شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید. « شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟» پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!. (۱۸۷۲) لئو تولستوی
 
  
  

نظرات 5 + ارسال نظر
احمد دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام
مرسی
اما ورود این بی جنبه ها ممنوع رو نگرفتم
من که کلن بی جنبه و با جنبه نمی دونم چیه
اما نمی دونم تو چرا اسم این وبلاگ ناز رو که اتفاقن اسمت به صفت این وبلاگ میاد رو گذاشتی...
و چه خبر
به امید سر زدن های بیشتر

سلام!
خودمم نگرفتم!به پیشنهاد یکی از دوستام گذاشتم!و البته بازدید کنندمو 2برابر کرده!
چی بذارم؟؟!
ممنون که اومدی

همین طوری دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 04:47 ب.ظ

جامت را بالا بیاور وبنوش
به سلامتی فاحشه های شهر
که به غیر از خودشان کسی را نفروخته اند

helia سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

نازنین این اقا/خانم (همین طوری) منظور داشتاااااااااا
راستی این داستانه خیلی بیخود بود

پ ن پ
ف لا ف
so no so

helia پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 11:03 ق.ظ

تو که این همه پستای پ ن پ میذاری هنوز یاد نگرفتی چه مواقعی باید به کار ببریشون؟

من بلدم!تو توان فهمشونو نداری

helia شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 06:49 ب.ظ

دیگه ماسمالیش نکن عزیزم!

بذار بیای خونمون حالتو سر جاش میارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد