عاشق ''پسرخاله ی کلاه قرمزیم ، دیدی رفته بود یک کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن!بهش گفتن خب چرا ننداختی دور؟ گفت خب مورچه ها میخوردن بهمورچه که نمیشه سرم وصل کرد.این یعنی آخر معرفت ... به یاد همه رفقای مشتی که هیچ وقت از یادمون نمیرن.....
******************************************
اگه فصل افتادنت رسید ...
با غرور جدا شو!
یه وقت هایی لازمه برای حفظ غرورت !
قید آخرین نگاه
آخرین جمله
آخرین حرف رو بزنی ...
چون یه لحظه اسیر بغضی می شی ،که بعدها هر چی می باری دلت سبک نمی شه ...
اونوقت ذره ذره احساس میکنی که داری تموم می شی و خاکستری که ازت مونده با هیچ اشکی سرد نمی شه ...
اگه حس کردی زیادی هستی قبل از اینکه سنگینی سرمای زمستون سیاهت کنه
بارو بندیلت رو جمع کن و با لبخند عازم سفر شو ...
اینجوری به جز سیاهی تو کوله بارت، یه ذره رنگ میمونه که رویاهاتو باهاش رنگی کنی
و توُ مومیایی رنگـــــــــ به خوابـــــــــــ بری ...
خواب بهاری که هر گز نخواهی دید ...
******************************************
پسری باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!!
میگه نه!! میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی .
عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش .
رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمی دونستم خواهرتو بود !
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد ,خوابید ولی خواهرمو نشناخت..
******************************************
بقیشو تو ادامه مطلب بخونین!
ادامه مطلب ...