ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دقیقا سوم مهر بود, دوم دبیرستان بودیم منم رشته ریاضی رو انتخاب کرده بودم یه بار که طبق معمول داشتیم با بچه ها تو کلاس می زدیم و می رقصیدیم....(زنگ قبل معلم ریاضی نیومده بود,مام کلاسمون پایین بود جای پرت )
بچه ها همه دست دست دست دستا شله...
منم همینطور پشت در وایساده بودم و می گفتم دختری دختری ..دختری رو دیدم که خجالت لت لت میکشه دور لبش یه خط باریک ریک ریک میکشه حالا این دوسته منم همش کرم می ریخت دور من می چرخید می رقصید...بعدم از کلاس رفت بیرون که آب بخوره ...مام همینطور داشتیم ادامه می دادیم که یهو در کلاس باز شدمنم به هوای اینکه دوستمون گفتم اومدی بالاخره ....
بیا وسط قرش بده... قر قر قرش بده لامصبو....
همینطورم داشتم به رقصیدنم ادامه می دادم که یهو تو چرخشی که کردم چشمم خورد به معلممون !!!
جاتون خالی چنان چکی خوردم که نگو...وچون دوم و سوم و پیش با اون معلم کلا درس داشتیم همون روزای اول تغییر رشته دادم اومدم انسانی!!!!
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز