ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

اعتراف صمیمانه سوتی ها!!! (1)

اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم. ردخور ندارد سوتی های بدی هم می دهیم اما صدایش را درنمی آوریم. با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم. پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند، سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می توانند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشدکه وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید. ما هم البته اعتراف می کنیم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زده ایم، البته آنها اسمش را گذاشته اند؛ «اعتراف های احمقانه شما» ولی به نظر ما این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!

ادامه مطلب ...

سخنان بزرگان(3)

من بعضی از اشعار شعرای ایرانی را در ترجمه های فرانسوی خوانده ام و بعضی از ابیات فریدالدین عطار نیشاپوری تاثیر زیادی در من کرده است. فریدالدین در یکی از اشعار خود می گوید :
"خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات می بینم. لیکن از درگاه تو ناامید نیستم برای اینکه می دانم که اگر من در این جهان بر طبق پیروی از طبیعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبیعت خود رفتار خواهی نمود."
انصاف بدهید که آیا از آغاز زندگی بشر تاکنون در جهان چیزی گفته شده است که از حیث عمق معنی بالاتر از این گفته عطار نیشاپوری باشد و به این اندازه امیدبخش باشد ؟؟؟ . موریس مترلینگ

ادامه مطلب ...

پـــَـــ نــَــــ پـــَــــ جدید


سرعت پایین اینترنت اعصاب معصاب برامون نذاشته ،  زنگ زدم به این خدمات اینترنتی خانومه گوشیو برداشته با خونسردی تمام می گه: سلام ... هستم می تونم کمکتون کنم؟!!! با عصبانیت گفتم: پـَ نَ پـَ  تو مشکل داری و من می تونم کمکتون کنم.

**********

آقا امروز هم مشکل اینترنت اعصابمون رو به هم ریخت دوباره، به خدمات اینترنتیه زنگ زدم، اَد همون منشی دیروزی گوشیو برداشته، با عصبانیت گفتم خانـــــوم محتــــــــــرم، ما به مشکل خوردیم اِ !!! می گه : مشکل اینترنتی؟گفتم : پَـ نَـــ پَـــــ مشکل خانوادگی، می تونی کمکم کنی؟  



 به مامانم میگم: یه چیز بنداز رو بابا، خوابه 
میگه: پتو خوبه؟
پَــ نَـ پَــ میز، میز بهتره



اومدم خونه میگم سلام. دیدم مادرم زل زده تو چشام!!! میگم: چی شده؟ میگه:هیچی فقط داشتم فکر می کردم که چی بگم که تو پَـ نَـ پَـ نگی.



 تصادف کردم، سمت شاگرد از جلو تا عقب کلا مرخص شده. 
عکسشو به دوستم نشون دادم. میپرسه: تصادف کردی؟ پـَـــ نــه پـَـــ دادم صافکاری اینجوریش کرده که راحت تر بتونم تو کوچه ها بپیچم

مسابقه بسکتبال بین تیم ایران و بلژیک رو نشون میداد .
گزارشگر بعد از سکوت طولانی : کرم‌ الله قاسم‌آبادی اصل از ایــــــــــران !
گفتم: پَـ نَـ پَــــــــــــ  قاسم‌آباد از   بلژیــــــــــــــــک!!!

گوشی موبایلمو برداشتم و رو صفحه اش دارم "ها" می کنم، می گه: می خوای تمیزش کنی؟
می گم: پَــ نَــ پـَــ ، دارم پیام صوتی بدون متن برا دوستم می فرستم!!!


 میگه : شما تو خونه همش سه تا بچه این ؟
گفتم : پـَــ نــَ پـَــ، پدرم مارو نمونه زده، اگه مقرون به صرفه بودیم ایشالله خط تولید انبوه ما رو راه اندازی کنه

صبح امتحان پایان ترم به بغل دستیم میگم:برسونی ها؟میگه:تقلب؟ 

گفتم: پـَـــ نــه پـَـــ سلام گرمم رو به بابات



 سر جلسه امتحان به دختره میگم سواله ۸ چی میشه؟میگه تقلب میخوای؟

میگم پـَـــ نَــ پــَــ میخوام ببینم سطح علمیت درچه حد با خانواده بیایم خواستگاریت



 با دوستم تو پارک بودیم گفتم بریم رو چمنا؟ گفت:» بشینیم؟
اینجا بود که به کاربرد مفید پــَ نه پـــَ پی بردم و گفتم پــَ نه پـــَ بِچَریم

نامه ی تاریخی چارلز چارلی چاپلین به دخترش جرالدین


اگر شروع به خوندن این متن کردین دوست دارم تا آخر متن ادامه بدین!

میدانم شاید اکثر شما این نامه ی سر گشاده را قبلاً خوانده باشید ولی بخاطر فراموشکار بودن روح و عقل انسان،از شما می خواهم دوباره بخوانید و به قلبتون مراجعه کنید.

و همگی متوجه بشویم که تنها چیز ارزشمندمان وجود انسانی ماست.

 

((جرالدین دخترم!

اینجا شب است،یک شب نوئل. در قلعه ی کوچک من، همه ی این سپاهیان بی سلاح خفته اند.۹ برادر و خواهرت و حتی مادرت، به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم،خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن،به این اتاقِ انتظارِ پیش از مرگ برسانم.

 من از تو بسی دورم،خیلی دور؛

اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را،از چشم خانه ی دلم دور کنم.تصویر تو آنجا روی میز هم هست تصویر تو،اینجا روی قلب من نیز هست.

اما،تو کجایی؟!!!

آنجا در پاریس افسونگر؛بروی آن صحنه ی پرشکوه تئاتر شانزلیزه می رقصی،این را می دانم.و چنان است که در این سکوت شبانگاهی،آهنگ قدم هایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی برقِ ستارگانِ چشمانت را می بینم.شنیده ام،نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه،نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر تاتارها شده است،شاهزاده خانوم باش و برقص، ستاره باش و بدرخش.اما اگر قهقهه ی تحسین آمیز تماشاگران،عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند،تو را فرصت هوشیاری داد در گوشه ای بنشین،نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار.

من پدر تو هستم جرالدین؛ من چارلی چاپلین هستم.

وقتی بچه بودی شبهای دراز به بالینت نسشتم و برایت قصه ها گفتم،قصه ی زیبای خفته در جنگل،قصه ی اژدهای بیدار در صحرا،خواب که به چشمان پیرم می آمد،طعنه اش می زدم و می گفتمش:برو من در رویای دخترم خفته ام.

رویا میدیدم جرالدین،رویا؛رویای فردای تو،رویای امروز تو،دختری می دیدم به روی صحنه،فرشته ای می دیدم به روی آسمان که میرقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند:

دختره رو می بینی؟!! این دختر همون دلقک پیره!اسمش یادته؟!

چارلی!!!

         ..........

ادامه مطلب ...

سخنان چارلی چاپلین

سخنان چارلی چاپلین

 نقاش کامل آن است که از هیچ برای خود سوژه بسازد.((چارلی چاپلین))  

 این یکی از تضادهای زندگی ما است که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.((چارلی چاپلین))  

 شکست خوردن ناراحتی ندارد. آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد!((چارلی چاپلین))  

 خوشبختی، فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است.((چارلی چاپلین))  

 شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا می توانی زیبا برقص.((چارلی چاپلین))  


ادامه مطلب ...