ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

نگاهش کن چقدر پشیمونه!!!

خدایش قیافه رو نگاه کن

28 جمله زیبا و آموزنده از دکتر حسابی

چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.



زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.



عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.



کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.

ادامه مطلب ...

اس ام اس های مفهومی و تیکه دار

تحقیرت هم کنم کافـــی نیست
تفریقت میکنم از تمام زندگی ام


•.•.•.•.•.•.•.•اس ام اس تیکـــه دار.•.•.•.•.•.•.•.•.•


نبودنت هستیمو نابود میکرد
ولی حالا بودنت . . .
میشه نباشی ؟ ؟ ؟
ادامه مطلب ...

اس ام اس های جدید عاشقانه و متن زیبای 91

    اس ام اس های جدید عاشقانه و متن زیبای 91                   

تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
.
.
.
نمیتوانم در خیالم ، روزی را ببینم که تو نیستی
من در کوچه ها آواره و سرگردان باشم
و هر کسی مرا ببیند از  من بپرسد در جستجوی کیستی؟
.
.
ادامه مطلب ...

اگه تونستی حیوون روپیداکنی !!!!

اگه تونستی حیوون روپیداکنی !

تصاویر زیر را به دقت نگاه کنید. در هر تصویر یک یا چند حیوان خود را به شکل محیط اطرافش در آورده است. در صورتیکه در کمتر از 10 ثانیه موفق به پیدا کردن هر حیوان شدید میتوان گفت که مغز شما دارای قوه تشخیص بالاییست!

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

ادامه مطلب ...

چت ایرانی

دختر: سلام خواهش میکنم! Asl pls  ؟

پسر: تهران/وحید/26 و شما؟

دختر: تهران/المیرا/22

پسر: چه اسم قشنگی! اسم مادربزرگه منم المیراهه!

دختر: مرسی! شما مجردین؟

پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟

دختر: نه منم مجردم! راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT دارم!!! شما چی؟

دختر: من فارق التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سرین فرانسه هستم.!!!

پسرWOW چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشبختم.!

دختر: مرسی منم همینطور! راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم! شما چی؟

دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما کجای تجریش میشینید؟

پسر: خیابون دربند! شما چی؟

دختر: خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟

پسر: خیابون دربند ، خیابون........کوچه..........پلاک......... ، شما چی؟

دختر: اسم فامیلیه شما چیه؟

پسر: من؟ حسینی! چطور!؟

دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمیکشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری قسطای عقب مونده ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر: عمه مولوک شمایین!؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!

دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده..... ، آخه می دونین............

دختر: راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟ میدونم به فریده چی بگم!

پسر: عمه جان! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکنه! عوضش منم به عمو فریبز چیزی نمیگم!

دختر: اوووووووم خب ، باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا !

پسر: باشه عمه مولوک بای.......!!!

مصلحت!!!


سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت .
وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست .
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
  زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست !!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
  اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
  به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد .
  پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه  بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!

ادامه مطلب ...