ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

خاطرات خنده دار

دقیقا سوم مهر بود, دوم دبیرستان بودیم منم رشته ریاضی رو انتخاب کرده بودم یه بار که طبق معمول داشتیم با بچه ها تو کلاس می زدیم و می رقصیدیم....(زنگ قبل معلم ریاضی نیومده بود,مام کلاسمون پایین بود جای پرت )
بچه ها همه دست دست دست دستا شله...
منم همینطور پشت در وایساده بودم و می گفتم دختری دختری ..دختری رو دیدم که خجالت لت لت میکشه دور لبش یه خط باریک ریک ریک میکشه حالا این دوسته منم همش کرم می ریخت دور من می چرخید می رقصید...بعدم از کلاس رفت بیرون که آب بخوره ...مام همینطور داشتیم ادامه می دادیم که یهو در کلاس باز شدمنم به هوای اینکه دوستمون گفتم اومدی بالاخره ....
بیا وسط قرش بده... قر قر قرش بده لامصبو....
همینطورم داشتم به رقصیدنم ادامه می دادم که یهو تو چرخشی که کردم چشمم خورد به معلممون !!!
جاتون خالی چنان چکی خوردم که نگو...وچون دوم و سوم و پیش با اون معلم کلا درس داشتیم همون روزای اول تغییر رشته دادم اومدم انسانی!!!!

آغا پیش انسانی بودیم و مدیر باما لج بود..
یه همکلاسی داشتیم ضد آقا مدیر. نزدیک نوروز تو سالن مدرسه ترقه ترکُنی بود.سرتون نیاد مدیر رفته بود توالت این رفیق ما هم نامردی نکرده بود یه ترقه از زیر در انداخته بود تو توالت. از اون چند زمانه ها. یه غوغایی بود توالت تو اون موقع خلاصه مدیر بعد نیم ساعت اومد بیرون و داد وبیداد دنبال رفیق ما میگشت پیداش نکرده بود. آغا مدیره سه روز نذاشت رفیق ما مدرسه بیاد تا مجبور شد الکی قسم بخوره اون نبوده. بعدشم با کسر نمره انظباط به آغوش گرم مدرسه بازگشت..



عاقا اولین باری که سوار موتور شدم یادم نیره اونم به عنوان ترک موتور .
یه پسر دائی داریم که میخواستیم باهم بریم جایی برای اینکه سریع بریم گفت با موتور بریم منم کم نیاوردم گفتم باشه ( حالا دوچرخه سوار شدنم بلد نیستیم چه برسه به موتور ) سوار شدیم رفتیم تو خیابون ما هم بی تجربه تو تلوزیون از این مسابقه موتور سواری دیده بودم که یارو برای اینکه سریع به پیچه خودش رو کج میکونه منم تو ترکش اینکارو کردم یه عان حس کردم یه کسی زور میزنه موتور و صاف کونه منم که کج شدم موتور هم کج شد ه بود . وقتی موتور صاف شد دیدیم پسر دائی ام رنگ شده عینهو گچ سفید شده گفتم چیه شدش ؟ اونم نفس نفس کنان گفت تو گج کردی خودت رو ! ؟ منم که با خودم گفتم کارم دورست بودهش سینه رو دادم جلو گفتم : آره عاغا اینو که گفتم یه ان گاتی کرد چی زمنینو زمان رو گاز میگرفت . منم ته دلم میخندم ماااااا



چـــن روز پیـــش تو راهـــرو خـــابـــگا واســـاده بـــودم ،یـــه دختـــره هـــم تو پلـــه ها واستـــاده بـــود منـــو نمـــیدید!
خـــودش صـــدا گُــــربه در میـــاورد: میــــــووو میـــووو(گربه عصبی البته)
خـــودشــــم میــــگفت چــــخه چـــــخه
بعــــدشم تٍـــر تٍـــــر میــــخنــــدید
ایــــن مدلیــــشو دیــــگه نـــدیده بــــودم!
خدایــــا شــــوهر بده مـــلت روانی شـــدن،
آخ آخ آخ، جــــوونــــای مــــردم...



کیا یادشونه وقتی معلم درس می داد اونوقت با بغل دستیمون به صورت نامه دادن حرف میزدیم؟؟؟/



مامان بزرگم زنگ زده بود واسه داداشم که سربازیه ، شماره رو گرفته بود، هی میگفت :
ننه صدای نوارتو کم کن بفهمم چی میگی ،
ننه گوشام سنگینه ،
ننه صدات واضح نمیاد ،
صدای نوارتو کم کن !!
کنجکاو شدم ببینم چه خبره ،گوشی رو ازش گرفتم دیدم یه ساعته داره با پیشواز ایرانسل حرف میزنه !



عاغا داشتیم فیلم نگاه میکردیم فیلمه جنگی بود هی با بیسیم حرف میزدن مثلا از گرگ صحرا به عقاب..... بعد آجیل و تنقلات حضار ته کشید گفتن تو برو بگیر بیار!!(من بدبخت همیشه حمالم)
خلاصه ما رفتیم ی دفه مامانم اس داده نوشته که از مادر به ایمان.از مادر ب ایمان..ککخخخخخخخخ(0_o)!!
هیچی منم کم نیاوردم جوابشو دادم که ایمان به گوشم.ککخخخخخخ
دوباره اس داده که نوشیدنی هم بگیر..
منم اس دادم که:دریافت شد تمام ککخخخخخ
فک و فامیله تو حسه فیلمه ما داریم؟؟
هعی روزگار...



یه شب دوستم خونمون بود خوابیده بودیم فیلم میدیدیم که زنگ خونرو زدن... همونطور که خوابیده بودیم من بلند گفتم کیه؟دوستم گفت منم...وبه ادامه فیلم پرداختیم درم باز نکردیم... بعدفیلم هی همو میدیدیم هی:-))) ینی تا این حدموجبات شادیه خودمونو فراهم میکنیم...



تومغازه نشسته بودم دیدم دختر مغازه داربغلی(لوازم آرایشی)اومدتو یه کاغذ گذاش رومیز گف این شمارمه یاباهام دوس میشی یابه بابام میگم بهم شماره دادی!
یهو بابام اومدگف چه خبره؟کاغذ دیدورداش دیدشماره من نیس قضیه رو گرفت.گف:دخترخانوم یاهرروز واسمون یه نوع ادکلن جدیدمیاری یا خودت میدونی بابات:))))
بله اینه نتیجه به دام انداختن یه پسرپاک:)



آقا اینا هیچ کدوم ماله خودم نبودا

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه نیکیان دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 03:16 ب.ظ http://3dayejavan.blogsky.com

واااااااای عالی بود!!
من از ریاضی متنفرم...........

che khub k ali bud
az in b bad mikham az ina ziad bezaram
riazee kolan mozakhrafe
b jash zist alie
harf nadare

فاطمه نیکیان دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 09:51 ب.ظ http://3dayejavan.blogsky.com

میشه درشت تربنویسی؟
نمیشه خوند کورشدم

bale hatman

رامتین سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://musicman2013.blogfa.com/

به ما هم سری بزنید

bale

مهدیار چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 11:10 ق.ظ http://WWW.mahd361.blogsky.com

خوب زود تر بگو اینا مال خودت نیست
دو ساعته سر کار رفتم
بین خودمون باشه ب کسی نگی ها

yani taeed nakonm?

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد