یه پدری , یه روبات دروغ سنج میخره که با شنیدن دروغ سیلی میزده تو گوش دروغگو
تصمیم میگیره سر شام امتحانش کنه
پدر: پسرم، امروز صبح کجا بودی؟
پسر: مدرسه بودم
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پسره
پسر: دروغ گفتم، رفته بودم سینما
پدر: کدوم فیلم ؟
پسر: داستان عروسکها
روبات یه سیلی دیگه میزنه تو گوش پسره
پسر: یه فیلم ***ی بود
پدر: چی ؟ من وقتی همسن تو بودم
نمی دونستم *** چیه
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدره
مادر: ببخشش عزیزم،هرچی باشه اون پسرته
روبات یه سیلی میزنه تو گوش مادره
بچه ها ببخشید
من یه عالمه نظرو جوابشونو به خدا همین الان دادم بع یه نفره که خیلی فحشای بدی داده بود نظرشو خوندم بعد یهو زدم حذف نظرات انتتخابی
همینی بود که جوابشونو داده بودم
ای خداااااااااااااااا!
من چه قدر بدبختم!!
دارم گریه میکنم
شرمندم از کسایی که نظرشون تایید نشده!به خدا اعصاب نداشتم
مخصوصا مهسا
چون بیشتر از همه نظرای اون بود
مهسا
میشه 2باره بنویسیشون؟؟؟
سلام بچه ها!
بدبختی میدونین یعنی چی؟؟!
یعنی آدم به دوستاش قول داده باشه که اون روز مطلب جدید بذاره ،نظرای وبشو تایید کنه،اون یکی وبش مطلب جدید بذاره،بعد از اینکه مطلبو کاملا تایپید، برای ثبتش تو وبلاگ که کلیک کرد، یهو بزنه pars online !!!!!!!!!حجم اینترنت شما به پایان رسیده است،شما مقدور به استفاده از اینترنت نمی باشید،با تشکر!!
واقعا بدبختیه نه؟؟!
حالا میرم سر اصل مطلب که مطلبی بود که تایپیدم!
چون کلی از بچه ها اون یکی وبم نمیرن تصمیم گرفتم اینجام اونو بذارم!
خاطره 19 تیر 91!
روز اول مدرسه نازنین!
شبش که داشتم همینجوری گریه میکردم! داشتم دق میکردم!
یاد خاطراتم با بچه ها هم میفتادم(مخصوصا با مریم)داشتم دق میکردم خلاصه!
تا 2 داشتم به خاطراتم فکر میکردم بعدش خوابم برد...
صبح ساعت 6به بدبختی پاشدم! ساعت6:30 سرویس اومد دنبالم! !!!(منی که به عمرم 6:30 واسه مدرسه بلند نشده بودم ساعت 6:30 سرویس اومد دنبالم)!!!!
دیدم تو سرویس 2تا سومن ،یه دوم .!منم اولم (یا خدا) ! گفتم خدا کنه ازینایی نباشن که خیلی احساس بزرگی میکنن وگرنه بد بختم!...
*ادامه مطلب یادتون نره*
ادامه مطلب ...
غضنفر صبح از خواب بیدار میشه می بینه هوا خوبه زنگ میزنه هواشناسی تشکّر می کنه! *********************************************************************** سه نفر میرن دزدی؛صاحب خانه بیدار میشه بعد هر کدوم از دزدها میرن تو یه گونی قایم می شن. صاحب خانه به گونی اوّل لگد میزنه،دزده صدای نون خشک در میاره!به گونی دوّم لگد می زنه،دزده صدای گردو در میاره!به گونی سوّم که لگد می زنه،هیچ صدایی در نمیاد!دوباره محکم تر لگد می زنه،باز هم صدایی در نمیاد! دفعه ی سوّم که لگد میزنه،دزده با عصبانیّت از گونی میاد بیرون و میگه:آرده،آرد صدا نداره!
آخرین کلمات یک برقکار : خوب حالا روشنش کن… آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی : من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم… آخرین کلمات یک متخصص خنثی بمب : این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟
الف-یک قصر ب- یک موزه ج-یک هتل د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)