ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

داستان کوتاه جالب!

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :

آری من مسلمانمجوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاوردجوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

 

 

به اروپا رفتم اسلام بود مسلمان نبود ، به ایران آمدم همه مسلمان بودند ولی اسلام نبود!!! سید جمال الدین اسد آبادی

نظرات 3 + ارسال نظر

عالیییییییییییییییییییییییی بود!

ممنونم!

هلیا دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 05:35 ب.ظ

اهنگت قدیمیه:(
ولی این ساعته این پایین خیلی خووووووووووووووووبه!!!
فاله ام بد نیست!
مثلا تا چن وقت دیگه اون کنار امکان تشخیص بارداری،گرم کردن غذا،شستن لباس و....هم میاد

میدونم!
اوهوم!
بروبابا!

رومینا دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 08:07 ب.ظ

ها ها ها(خواستم از خنده های مسخره ی خودم برات بنویسم)حیف که امکاناتش فراهم نیست.

هههههههه!اینم از خنده مسخره من!خودت لحنشو درست کن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد