ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

داستان های کوتاه و خواندنی :مورچه و سلیمان


مورچه و سلیمان



روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.


حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!" 
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...
چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

نظرات 1 + ارسال نظر
بهناد دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.Sparc.ir

http://www.tarane-soraha.com/forum/thread-2292.html
باید تلو تلو بخــوریم زمونـــه رو
وقتی که مست نیستی، به بن بست میرسی...

توو مستی آدما دوباره مهربـــون میشن
حتا برادرای تـــوی ایست بازرسی ... !!
.
میخندن و بــه دست تــو دستبند میزنن
راهو برای بُردن تو بـــــــاز میکنن

تو دام ِ مورچه هـــا به سلیمــان بدل میشی
قالیچه ها بدون ِ تو پــــــــرواز میکنن !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد