ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آیینه و شیشه
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...
خانومی من اصلا شیشه ایی ندارم که تصور آیینه شدنشو کنم تکلیفم جیه ؟
ممنونم!


باید از مرجع تقلید بپرسی!من نمیدونم!
مطلبت خیلی جالب بود نازنین جان
ممنونم از اظهارِ نظرت خانومم
سلام شادی جان
اونو بهت جدی گفتم!
ممنونم ک سر زدی
سلام عزیزم
مذسی به وبلاگ دعوتم کردی
رنگ وبلاگ آرامش خاصی به آدم میده
نازنین جون خوشحال میشم اگه مطلبی داشتی که بذارم رو وبلاگم
سلام مرسی ک اومدی
یعنی دعوتنامه میفرستین؟؟!