:/
من به بعضی چهرهها چون زود عادتــــــــــ میکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایتـــــــــــ میکنم
همچنــــــان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایهی رنــــــج تو باشم رفع زحمتـــــــــ میکنم
این دهانِ باز و چشــــــم بیتحرّک را ببخش
آن قدر جـــــذّابیت داری که حیــــرت میکنم
کم اگر با دوستانــــــم مینشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکنـــد شعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقتـــــــــــ میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بــــــگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمتـــــــــــ میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشـــکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکتـــــــــ میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمتـــــــــ
می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می کنم
کـ ــ ـام سوم /.
پیکـــ ـها خالی میـــشوند و
سیـ ــ ــگارها تمام،اما من هنوز هم لبـریز دردم!
دود نوشت :
من این تکرار را دوست دارم.
سیــــ ـ ــگار را دوســت دارم.
مرگ تدریجی را دوست دارم.
امیدی نیست ....!
این نا امیدی را دوست دارم.
خـــــــــ ـــ ـــدا را دوست دارم.
هیــــــچ بودن را دوست دارم.
اما .....
تــــورا دوست ندارم دوست داشتنی ِ من
بــــــــــدرود
#هیچـــــــــــــــــــــــــــ ـ ـــــــــ ـ ـ ــ ـ ــ ـ
کـ ــ ـام سنگین /.
می شنوی؟؟
به دار کشیده مرا ...!!
" بغــض نبودنت "
دود نوشت :
شـــراب به مقــــدار لازم .
یــــــه دلِ پـُــــــــر . ...... .!!
اینجا شروع ماجراست ، انتهایش را خدا هم نمیداند !
کـ ــ ـام اول /.
سیـ ـــ ـگار لایت را به موسیقی لایت ترجیح میدهم!
روح من با هیچ نغمه ای لایت نمیشود،
به من عشق تعارف نکنید!
قبلا صرف شده.....!!!!
به دستانم فندکی،کبریتی،
سنگ آتش زنه ای برسانید تا
برای هضم عشق
سیــــگاری آتش کنم.
دود نوشت:
هــوا ســـرد
بــــرف ســـرد
زمســتان ســــرد
تــو بــا مــن ســـرد
دنـیـــای مــن ســـــرد
همــــه چــی ســـــــــرد !
ولــی سیــــــــگارم گــــــرم ،
ایــن تضــاد ، بـرای یه لحـــظه مــرا بـه آرامــــش میـبـرد.
آرزو
نگاه میکنم...چه مکان ساکتی...خالی ازصدا
همه خوابیده اند
یکی یکی عکسهایشان را نگاه میکنم
ردیف ردیف سنگهایشان را...مینشینم
جند ضربه با دستم به سنگ میزنم
ای رفیق
این آرزویی که تو به آن
رسیده ای مال من بود.
آری این چنینـــــ است!
نقض عجیبی است
بین دروغھای وقتِ عشقبازی
و راستگویی محض بعد از آن
فقط وقتی در آغوشت بودم از تو مردانگی دیدم
بقیه وقت ها من از تو مَرد تر.....بودم.!!!
/**/
خـــود فـــروخـــتـــه
هـــی تـــو
وقتی داری لباساتو در میاری براش !
اون گوشه تختت وجدانت خوابه ؛ از جای من ببوسش !
فقط حواست باشه بیدارش نکنی !
روزی خواهد آمد " که در جایی دور " در آغوش دیگری بی قرار هم باشیم "و در آن موقع هر دو خود فروخته ایم.
:/
یه کِش اونقدری کِش میاد که بضاعتشه،
بعدش از یه جائی به بعد دیگه نمیتونه، نه که نخواد ...، نمیتـونه!
در میره میخوره تو چش و چالتون؛
این جریان خیلی از آدماست،
آدمها را بیشتر از تحملشون تحت فشار قرار ندید!
تولــــــــــــــ ــــــــــدت مبارک مریـــــــــــم جان
سلااااااااااااااام به همگــــــــــــــــی
واااااااااااااااااااااااا ای ببخشید من این چند وقت نبودم سرم حسابی شلوغ بود و درگیر مشکلات بودم
اما گفتم حالا بدواَم تا کسی تولد عشق منو تبریک نگفته تبریک بگم اما میبینم که ریحانه پیش قدم شده
اما خب اشکال نداره من میخوام برای عشقم کسی که باعث شده ما بتونیم دور هم جمع شیم
یه جشن تولد مختصر بگیرم
همه دعوتیناااااااا بپرین شادی کنین یالا
ساکت بشینین من میدونم و شماهااااااااااا
همه باید شاد باشن و شادی کنن
مریــــــــــم جونم
عشــــــــــــــــــــقم
نفســـــــــــــــــــــــــــــم
سالروز زمینی شدنت مبارک
ایشااله همیشه لبت خندون باشه
دلت شاد
غم و غصه ازت دور باشه
ایشااله صد سال زنده باشی
و به هر چی که آرزوشو داری برسی
مریم جان تمایل چرخشِ چرخِ چرخونِ
زندگی مایل به تمایلاتت بچرخه
تولدت مبارک
تولدت مبارک
تولدت مبارک
بیا شمع رو فوت کن تا صد سال زنده باشی
روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد
خب وقت پذیرایی
HAPPY BIRTHDAY TO YOU HAPPY BIRTHDAY TO YOU
تولدت مبارك تولدت مبارك
بـا وجـود پـر مـهر و نـگاهـ گـرمـتــ دنـیاییــ از پـاکیــ و صمیـمیـتــ را بـرایـمــ بهـ ارمـغـانــ آوردیــ،
بـرایــ تـوصـیفــ مهـربـانیـ اتــ واژهـ هـا یـاریــ نـمیـدهنـد . مـیلادتـــ مبـارکــ.
همراه یک طلوع
در این خجسته یاد
در سالگرد بهاران هستیت
روزی که زندگی بر لبان تو بوسه زد
با صد خلوص
هم آستان دل، خواهم که بمانی
همیشه شاد
تولدت مبارک
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یکی به نیت تو یکی از طرف من
به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ساده به دنیا بله گفتی
یک سال بزرگتر شدی ، هنوز آدم نشدی تو ؟!!
پناه بی کسی ها با تو باشد
تمام لحظه های خوب یک عمر
بجز دلواپسی ها با تو باشد
موقع بزن برقصه ها
نوبت کادوهاست
این هم کادوهای ناقابل ما مریم جان
لولوی دوست داشتنی من تنها کاری که از راه دور از دستم بر میومد همین تبریک خشک و خالی بود
ایشااله که تونسته باشم حداقل لبخندی کوچیک رو لبات نشونده باشم
خیلـــــــی دوست دارم
میــــــــبوسمت
ببینم همکلاسی ها چکار میکنن خلاصه
خب آقایون مثه این که خجالت میکشن برقصن خخخخخ
دیدم یواشکی میرقصن منم ازشون فیلم گرفتم
این آقای احـــــــــمدیان
اینم آقای شـــــــــکری
بعضی خانم ها هم خیلی خوشگل میرقصنا
خب مهمونی تموم شد آهنگ و قطع میکنم اما لینکشو میذارم این پایین
آهنگ تولد مبارک
دل خـــــوش از آنیـــــــــم .....
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همین جاست کجا میرویم ؟
حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هر که علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب
ما نســ ــــل سوخته ایم!
نسل سوخته یعنی این:
نسلی که برای همه چیز باید رقابت می کرد.
نسل کنکور و انتخاب رشته، نسل دعوا سر صندلی مترو،
نسل دویدن پشت اتوبوس و چپیدن توی تاکسی.
نسل کش دادن دانشگاه از ترس سربازی.
نسل درد و دل با دیوار.. نسل بحث فلسفی توی تاکسی.
نسل ماندن سر دو راهی نسل انتخاب بین بد و بدتر!
نسل عقده ی دیده شدن، خوانده شن، شنیده شدن
نسل دیدن و نداشتن، خواستن ونتوانستن، رفتن و نرسیدن.
نسل آرزوهایی که تا آخرش بر دل ماند.
نسل سیگار نامرغوب جگردار
.دل به هر کس دادیم، قبل از ما دل داده بود.
سگ دو زدیم برای آغاز راهی که قبل از ما هزارها به آخر خطش رسیده بودند.
نسلی که یا باید می کرد و یا می داد، تحمل و باج را.
به ما که رسید رودخانه ها خشکید، جنگل ها سوخت و ابرها نبارید.
به ما که رسید بنزین و شیر با هم کورس گذاشتند. نسل فیس بوک از سر بی کسی.
نسل بغض، ناله ، ضجه.
جــــــــــــهنم
لمــــــــس
تن تو
شهــــوت
است و گناه
حتی
اگر خدا عقــــــدمان را ببندد
داغی
لبت،جهـــــــــنم من است
حتی
اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم
آغوشی با تو،هم خوابگی چــــــرک آلودیست
حتی
اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد
فرزندمان،حرام
نطفه ترین کودک زمین است
حتی
اگر من مریم باشم و تو روح القدوس!!
حتی
اگر هزار سال عاشق تو باشم،
یک
بــــــــوسه
یک
نگاه حتی!حرامم باد!!
"اگر تـــــو عاشق من نباشی"
نباید مُــــــــرد و از بودن جدا شد!
زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم!
من از قبیله زلیخا آمده ام...
آنقدر عشقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشته باشی یا آدم، یوسف باشی یا سلیمان!
قالیچه دل من بدون اسم رمزِ نامِ "تو" پرواز نمی کند...
زنانه پای این عشق می ایستم...
مردانه دوستم بدار...
ای کاش میشد چشم هایم را به روی تمام این دنیا میبستم!
پشت سرم حرف بود
حدیث شد.
می ترسم آیه شود !
سوره اش کنند به جعل !
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل.
بشــــــــدت دلتنگم
هـر بار که میــخواهم
به سمــتت بیایم
یادم می افتد
"دلتنـــــــگی "
هرگز بهانه خوبی
برای تکرار یک اشتباه نیست!
رویای مــــــــــــا
منـــــ
رؤیایی دارم، رؤیای آزادی
رؤیای یک رقصه بی وقفه از شادی
منـــــــ
رؤیایی دارم، از جنسِ بیداری
رؤیای تسکینِ این دردِ تکراری
دردِ جهانی که از عشق تهی می شه
دردِ درختی که می خشکه از ریشه
دردِ زنایی که محکومِ آزارن
یا کودکانی که تو چرخه ی کارن
تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی کینه
دنیای بی کینه، رؤیای من اینه
من رؤیایی دارم، رؤیای رنگارنگ
رؤیای دنیایی سبز و بدونِ جنگ
من رویایی دارم که غیر ممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که بمب و موشک نمیسازه
موشک روی خواب کودک نمی ندازه
تو دنیای رؤیام زندونا تعطیلن
آدم ها به جرمِ پرسش نمی میرن
عیـــــــد فطر مبارک
خـــــــــدایا
این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا
***
یک روز به مهمانی این خانه بیا
تورابه رخ تمام شقايق ها ميكشم و ميگويم: تاگل من هست زندگى بايدكرد...!
دستم به آرزوهایم نمی رسد آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز صبــــــــرم می گوید:
امیدی هست...خـــــدایی هست
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد...
پی نوشت:
چــه دمــدمــی مـزاج شـده احـساســم....گاهی آرام...گاهی بارانی...چه بی ثباتم بی تـــــــــو
سعی میکنم با همه چیز کنار بیام فرار نمیکنم زمين به شكل احمقانه اي گرد است
وقتي راه به جاي نميبري مجبوري برگردي و
دوباره روزهاي گذشته را از نو مرور کني
وقتي همه جا بسته اس
و خيابانهاي پيش روت تو را به جلو نمي برند بلکه فقط در خود نگهت مي دارند
آنوقت بايد مثل يک گورکن
تمام خاطرات گذشته ات رو نبش قبر کني .
اشکال نداره... اگه آدم هراز گاهي به گذشته سرک بکشه
اما رفتن به گذشته در اين روزها يعني رفتن روي مين.
پی نوشت:
اين روزها من هميشه منفجر ميشوم روي مين ها در خيابانهاي که بن بست است.
دلم برای آرامش ...برای عروسکم که شبها تو دلم میخوابوندم تنگه
لایه های حسیم به هم چسبیده.....بزرگ شدن و دوس ندارم
بچه بودم با گریه هام به خواسته هام میرسیدم
اما حالا هرچی داد میزنم فقط حنجرم پاره میشه گوش شنوایی نیست!
بچه بودم لباس و راه و بازی هامو خودم انتخاب میکردم
اما الان با 24 سال سن باید سکوت کنم
و کلماتی مثه چشم شما بزرگترین حق باشماست و به اجبار به زبون بیارم!
بابا آبـــــــــــ داد
بابا آب داد.بابا نان داد.بابا
فقط آب و نان داد.مامان عشق داد
بابا گول شيطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد
خالي شد.خط خورد.
زنها خط خوردند.مادرها خط خوردند.دخترها خط خوردند.
زنها مادر شدند.مادرها خط خوردند.
و بابا چون حق دارد آب مي دهد نان مي دهد.
مامان زوجه
مامان عفيفه
مامان ضعيفه
بابا روزنامه خواند و اخبار دنيا را فهميد ولي نفهميد
مامان غم دارد.
بابا اخم کرد فحش داد آخر بابا ناموس دارد پشت سر ناموسش
حرف بود حديث بود.
مامان کار
مامان پيکار
مامان بيدار
بابا ميخوابد مامان ميخوابد. مامان مي زايد مامان با درد
مي زايد.
مامان شير مي دهد بزرگ ميکند.
حقير مي شود.پير مي شود.
بابا زن صيغه کرد مامان بغض کرد.
صيغه يعني رفتم رفتي رفت
مامان برگشت کسي با بابا کاري ندارد بابا حق دارد حتي
اگر شبها هم نيايد
ولي مامان بايد با آبرو باشد
آبرو يعني مامان ساکت باشد و مرد آب بدهد نان بدهد.
مامان بيمار
مامان تب دار
بابا ارث دارد خانه دارد زور دارد
مامان روسري دارد ولي ديگر هيچ ندارد
فقط حق مهريه دارد حق نفقه دارد حق آزادي دارد
.
بايد ساکت بماند حتي اگرمهريه
نفقه آزادي ندارد.
بابا کله پاچه را بيشتر از زنهاي زير پل دوست دارد. مامان
خدا را دوست دارد.
ولي نمي دانم خدا چرا او را دوست ندارد.
پس چرا مامان تب دارد بابا نمي بيند نمي بيند که مامان
غم دارد.
مردها هيچ وقت نمي بينند.
بابا فقط آب و نان ميدهد مي رود و ما هر روز روزي هزار
بار خدا را شکر ميکنيم
پی نوشت:
میدونم مطلب تکراریه و تو وبلاگ قبلیم بود اما حس کردم جاش اینور خالیه...
زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد . توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم
خدایا
اندکی نفهمی عطا کن
مردم از بس فهمیدم و به روی خودم نیاوردم.
........
بعضی آدمها ناخواسته همیشه متهماند؛
به خاطر سکوتشان، کتاب خواندنشان، کاری به کار کسی نداشتنشان،
خلوتشان، اتاقشان، روی پای خود ایستادنشان، دوست داشتنشان
گویی جان میدهند برای اتهام بستن....!
.........
همیشه ناشیانه ادعای بی تفاوتی کردم...
اما نه ....این بار
راه اشتباه را نباید برگشت
پی نوشت:
خدایا ..!در لیست آدمهایت اشتباهی شده است...اسم من ایوب نیست!!!
مردابـــــــــــــــــــ
نرمی خاکی که زیره پاته حس میکنی انگاری داری رو پر را میری.
خاکش داغه.
آفتاب داره موهای سرتو میوزونه اما تو اهمیت نمیدی.
میری جلو و فقط به نرمی خاک فکر میکنی.
یهو به یه جای میرسی که پر از گل ه .
همون جوری دارن غلبغلب از زمین بیرون میان و سرازیر میشن.
گل با خاک هیچ فرقی نداره تازه نرم تر هم به نظر میاد.
یه پاتو میذاری تو گلا.
وایــــــــــــ چه حالی میده.
گلا از لای انگشتای پات میان بیرون. غلغلکت میدن.
اون یکی پاتم میذاری تو گلا و یه کم میری پایین,
اهمیت نمیدی یه قدم دیگه جلو میذاری.
ایندفه تا ساق پا میری پایین.
اما بازم اهمیت نمیدی و یه قدم دیگه بر میداری وقتی گل تا
زانو هاتو تصرف کرد یه خنکی خاصی کل وجودتو پر میکنه,
چشماتو میبندی تا بهتر حسش کنی.
همونجا که وایسادی انگاری یکی یواشکی میخواد بدزدت و ببر پایین پیش خودش,
تو هم از این موضوع لذت میبری که یکی خواستار وجودت هست
و هیچ عکس العملی نشون نمیدی و میذاری کارشو بکنه.
گل ها رون های پاتم دارن تصرف میکنن
حالا دیگه خودتم دوست داری تو تصرف خودت بهشون کمک کنی.
خودتو از پشت پرت میکنی رو گل واای چه حالی میده
انگاری پریدی تو بغل معشوغت
دوست داری تا ابد همین حالت باقی بمونه.
سرت سنگینی میکنه, گلایی که چسبیدن به موهات ولکن نیسن
و هی بیشتر میکشنت پایین.
گلا دارن میرسن روی کمرت, انگاری یکی داره از پشت بغلت میکنه
و تو آغوش خودش فشارت میده.
یه نگاهی به آفتاب بالا سرت میندازی و یه جورایی بهش دهن کجی میکنی
انگاری که کسی نیست اونو بغل کنه
اما تو تووی یه آغوش باز داری فرو میری
چشماتو میبندی و میذاری
صورتتم مثل بقیه اعضای بدنت خنکیو کاملا حس کنه.
خورشد دیگه نمیبیننت.
فقط از بالا چند تا حباب میان و رو و میترکن.
خورشید ایندفعه هم افسوس میخوره ...
که چرا نتونسته این یکی رو هم از مرداب عشق های
دروغین نجات بده.
هیچکس دیگر او نمی شود... حتی... خودش . . .!!
جسارت می خواهد ...
نزدیک شدن به افکار دختری
که روزها
مردانه با زندگی می جنگد !
اما .... شب ها
بالشش از هق هق های دخترانه خیس است ... !!!
که آرام جان لحظه هایم بوده ای برای "دلم "یک انسان معمولی بسازم!
من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است
بايد باكره باشى، بايد پاك باشى!
براى آسايش خاطر مردانى كه پيش از تو ...... دريده اند !
چرايش را نميدانى فقط ميدانى قانون است، سنت است ، دين است
قانون و سنت را ميدانى؟؟ مردان ساخته اند
اما در خلوت مى انديشى به مرد بودن خدا و گاهى فكر ميكنى شايد خدا را نيز
مردان ساخته اند!!
من زنم ...
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو.
میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو .... است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است
من محتاج درک شدن نیستم دردم می آید خر فرض شوم
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود میکنی
میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است
پی
نوشت:
برداشت
آزاد.
بــــــهار زندگيتان بـي انتها باد
بادت اندر شهرياري برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نيكو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقي، تخت عالي، بخت رام
سال نو مبارک
فصل پیامـــــکی شدن احساس ها
نامه های بلندت را بیشتر دوست داشتم
خط خوردگیها
و کنکاش کلمات خط خورده ات را
همان کلماتی که دلت می خواست بگوید
همان ها که فرو می خوردی
قدیم تر ها
نمی شد نامه ها را حفظ کرد
همیشه تازه بودند
هیچ کس احساسش را فوروارد نمی کرد
امروز
فصل پیامکی شدن احساس است
عاشقانه ها سند تو آل می شوند
و زنگ می زند احساسمان در
عصر تکراری شدن آدمها
پی نوشت:
نام مرا از اد لیستت بردار...
گاهی شبیه آل ها می شوم برای تو که یاد گرفته ای عاشقانه هایت را سند تو آل کنی
قــــــدم زدن ممنوع
شاید بشود از جغرافیا پرسید
کجای این نقشه می توان ایستاد و قاه قاه خندید
طوریکه به قانون زمین بر نخورد
شاید جغرافیا کوچه دلبازی را می شناسد که ابتدای آن ننوشته است
"قدم زدن ممنوع"
شاید جغرافیا نیمکتی را میشناسد
که به لباس دلتنگی من آدامس نمی چسباند
شاید:
اگر جغرافیا را مثل تاریخ جو نگرفته باشد...
چگونه ثانیه ها هدفمند بودنشان را باور کنند؟ چگونه امید، دوباره بر وجود بی کسم خیمه بزند؟؟
با کدامین تــــرازو می سنجی؟؟
کافر منم یا تو؟؟؟
چقدر بعضی ها کوته فکرند.
پهنای دیدشان از پهنای سفره ی صبحانه ی مادر بزرگم کوچکتر است.
حرف های به ظاهر پخته یشان همانند سنگ سختیست در زیر دندان هایم.
چقدر خوب بازی می کنند نقش آدمک های از جنس خدا را...
به پشتوانه ی کدامین علم قضاوت میکنی؟؟
انگشت اشاره ات را به موازات کدامین شرع و قانون بسویم دراز می کنی؟؟
تو نه خدایی، نه پیغمبری، نه دینی، نه امامی و نه اصولی...
من برای صحبت با خدایم دستانم را به هیچ ضریحی گره نخواهم زد.
"نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ... و ما به او از رگ گردنش نزديكتريم"
پی نوشت:
باد که هیچ.... گرد باد هم تکانم نمی دهد....
استاد دانشگاهی؟ " باش"...بزرگی ؟ "باش" گنجینه های علمت را برای خود نگه دار
"میزان "به آب کشیدن جانماز نیست...