کودک فال فروشی را پرسیدم چه میفروشی ؟ گفت به کسانی که در امروز خود مانده اند فردا را می فروشم!
اون چیه که زنا میدن مردا میخورن؟ -حرس(Hers)
اون چیه که مردا در میارن زنا میخورن؟ – پول
اون چیه که زنها باز میکنن مرد ها میذارن توش؟ – حساب بانک
اون چیه که باعث میشه با اشتیاق این مطلب رو بخونی؟ – ذهن منحرف
صفحات نمایش لمسی قابل انعطاف...
دیر یا زود وقتی آیپد در دست بگیرید، میتوانید شبیه عکس بالا، صفحهاش را پیچ و تاب بدهید! چراکه ما روز به روز به آرزوی داشتن گوشیهای هوشمند و تبلتهایی با صفحات نمایش قابل انعطاف نزدیکتر میشویم.
هنـر قـدم زدن یـک دختـر روی بـرف!
در چند هفته گذشته هنرمندی به نام Sonja Hinrichsen به کمک پنج تن دیگر از دوستانش توانستند یک اثر هنری بر روی برف ایجاد کند. نکته جالب در مورد این اثر این است که تمام آن بوسیله قدم زدن و رد پا ایجاد شده است.
میمون ها و کلاه فروش
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد