ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!
ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

ورود بی جنبه ها مطلقا ممنوع ...!

حتی شما دوست عزیز...!

اس ام اس های سرکاری وخنده دار برای تجدید روحیه

من مورچه ای رو مسخره می کردم که سال ها عاشق یک تفاله ی چایی بود

خودم رو فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر می کردم آدمه !

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

والدین گرامی

اینقدر نگین

"وقتی ما سن شما بودیم این جورخوب بودیم، اون جورخوب بودیم"

مادر بزرگ ها دهن لق تر از چیزین که فکر می کنین !

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

با عشق به من به من خیانت کردی

دل دادم و تو رد امانت کردی

رفتی و چه آسوده ز من دل کندی

هر دو قلمت خورد اگر برگردی !

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

  ادامه مطلب ...

اس ام اس باحال

دو چیز انتها ندارد:
1- ظرفیت مترو
2- وسعت کهکشان‌ها
که البته در مورد کهکشان‌ها مطمئن نیستم !

------
--

ماﺷﯿﻨﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺩﺯﺩ ﺑﺮﺩ
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﺎﺭﻭ ﺣﻼﻝ ﮐﻦ
ﯾﻪ ﺑﻠﯿﻂ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺭﻓﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﻧﺸﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ !

------
--
 


ادامه مطلب ...

یک داستان جالب و خواندنی از زوج سالمند:


تا آخرش بخونید!پشیمون نمیشید!



در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: «نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .»

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود. 

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.

پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.»

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»

پیرزن جواب داد: «بفرمایید.»

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ »

پیرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــا...



نظرتون چیه؟!؟؟!؟!؟


سوتی های باحال ایرانی/جمله سازی طنز

  • به یارو میگن: با بالش جمله بساز ..!!
    می گه: یه گنجشک دیدم با تفنگ زدم به بالش ، می گن: نه این بالش ، اون یکی بالش .. می گه: با تفنگ زدم به اون بالش ،... می گن: اصلن بالش رو بی خیال شو ؛ با تشک جمله بساز ..!!
    می گه: تو شک داری زدم به بالش ؟ می گن: اصآ با پتو جمله بساز ..!! می گه: پَ تــو شک داری زدم به بالش ، می گن: اصلا با تخت جمله بساز ..!!
    می گه خیالت تخت ، زدم به بالش...

جالب!

لطف کنید بگید  نشانگر روی کدوم عدد میره !؟

 لطف کنید بگید  نشانگر روی کدوم عدد میره !؟

جوک-جوک حیف نون


پشت نویسی کارت عروسی حیف نون:
جناب آقای بزرگ زاده به اتفاق خانواده محترم، به جز پسر وسطی بی شعور الاف معتاد بی سواد. خاک تو سرتون با این بچه بزرگ کردنتون! اصلا نمی خواد بیایید!


حیف نون به عنوان دامپرور نمونه کشور انتخاب می شه. خبرنگار ازش می پرسه: شما به گاوهاتون چی می دید بخورن؟
حیف نون: سفیدا یا سیاها؟
خبرنگار: سفیدا.
حیف نون: علف می دم بخورن.
خبرنگار: به سیاها چی؟
حیف نون: به اونا هم علف می دم!
خبرنگار: این گاوها رو کجا نگاه می دارید؟
حیف نون: سفیدا یا سیاها؟
خبرنگار: سفیدا.
حیف نون: توی یه گاوداری بزرگ.
خبرنگار: سیاها چی؟
حیف نون: اون ها رو هم همون جا نگاه می دارم!
خبرنگار: این ها رو با چی تمیز می کنید؟
حیف نون: سفیدا یا سیاها؟
خبرنگار: سفیدا.
حیف نون: با آب.
خبرنگار: سیاها چی؟
حیف نون: اون ها رو هم با آب!
خبرنگاره عصبانی می شه می گه: آقا! شما چرا نژادپرستی می کنی؟ هی می گی سفیدا یا سیاها... چه فرقی دارن؟
حیف نون می گه: بابا! آخه سفیدا مال خودم هستن.
خبرنگار می گه: آها! پس بگو... مگه سیاها مال چه کسی هستند؟
حیف نون می گه: اونا هم مال خودم هستند!

  ادامه مطلب ...